مهدي رضامهدي رضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

جینگیل خاله و عسل مامان

از تولد تا سه ماهگي

1391/10/9 15:46
196 بازدید
اشتراک گذاری

قبل از يه ماهگي

پسر طلاي مامان سلام

امروز بالاخره تونستم يه فرصت پيدا كنم و بيام برات بنويسم از سه ماه اول زندگيت

عزيز دلم هفته هاي اول زندگيت كه همه ي اقوام ميومدن به ديدنت و كلي كادو برات آوردند كه دست همشون درد نكنه. وقتي از بيمارستان مرخص شديم همه به نوعي خوشحال بودند مخصوصا بابا محمدت كه بعد از 5 روز شما را مي ديد.راستي پسر خالت و پسر دايي كه ديگه هيچي..... مهران كه خيلي منتظرت بود و وقتي هم كه تو شكمم بودي همش باهات حرف مي زد و منتظر بود خيلي زود ببينتد... عرفان كه الهي بگردم مي خواست بازي كامپيوتري برات بياره وقتي بزرگ شدي بازي كني....خلاصه با اومدنت همه را خوشحال كردي

اولين عروسي كه شما رفتي عروسي آقا رحمان پسر خاله ي ماماني با مهديه خانم دوست عمه كوچيكه بود.(شما 40 روزه بودي)

اولين خنده اي كه براي ماماني كردي و كلي مامان رو خوشحال كردي 15 آذر بود. خيلي خيلي خيلي شيرين بود.

اولين باري كه پستونك خوردي و ننداختي بيرون اول دي بود. نمي دونستم اينقدر با پستونك آروم ميشي وگرنه زودتر بهت ميدادم....به ظاهر كه خيلي از پستونك خدا را شكر خوشت اومده.

به كسي نگو ولي اولين باري كه سوار آسانسور خونه ي جديدمون شدي تو ي آسانسور گير افتاديم كه بزرگ شدي برات تعريف مي كنم چقدر هيجاني بود.....

خلاصه عزيز دلم الان ديگه وقتي باهات حرف ميزنيم به حرفامون خيلي خوب گوشي ميدي و خودت هم مي خواي حرف بزني و صداهاي مختلفي از خودت بيرون مياري...

باباجوني اينقده باهات حرف ميزنه كه نگو....تو هم اينقده خوشت مياد و همش مي خواي باهاش حرف بزني.... انشاالله خدا سايه ي باباجوني را ساليان سال بالاي سرمون نگه داره..... حرف نداره باباجوني

امسال اولين ماه محرم زندگيت بود و باهم مي رفتيم هيات انصارالمهدي كه اونجا لباس حضرت علي اصغر (ع) هم تنت كردم و گذاشتمت داخل گهواره كه انشاالله حافظت باشند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

عمه کوچیکه
7 دی 91 6:42
سه ماهگیت مبارک جوجوی من